یک توضیح ساده از EQ در مقابل IQ

ضریب هوشی بالای ما اگر از آن به روش صحیح استفاده نکنید معنایی ندارد. اگر نمی توانید احساسات خود را درک کنید ، حتی می توانید یک نابغه باشید و همچنان در زندگی شکست بخورید. افرادی هستند که ضریب هوشی بسیار بالایی دارند که به نظر می رسد همان اشتباهات را بارها و بارها تکرار می کنند – معمولاً این شامل زندگی شخصی و صمیمی آنها است. وینسنت ون گوگ یکی از نمونه های مشهور این است که چگونه یک نابغه می تواند به دلیل هوش هیجانی بد مبتلا شود. اگرچه یک نقاش بزرگ بود ، اما در طول زندگی خود از بیماری روانی شدیدی رنج می برد ، که عملا باعث شد او نتواند احساسات خود را درک کند و رام کند.

به همین دلیل دانیل گلمن فکر می کند که EI (هوش هیجانی) “می تواند بیش از ضریب هوشی مهم باشد”. افراد با ضریب هوشی متوسط ​​و ضریب هوشی خوب هنوز هم می توانند بسیار بالا بروند ، در حالی که افراد با ضریب هوشی بالا و ضریب هوشی پایین تقریباً همیشه مقصر شکست هستند.

قبل از اینکه بخاطر بدشانسی گریه کنید ، باید یک چیز را بدانید – EI قابل بهبود است. این یکی از مهمترین اهداف کتاب گلمان است – اول توصیف کامل مفهوم EI ، و دوم اینکه به شما در بهبود هوش هیجانی خود کمک می کند.

هوش هیجانی (EI) چیست؟

نویسنده این مفهوم پیچیده را به ۵ حوزه مجزا تقسیم می کند:

  1. شناخت احساسات خود – EI با بازتاب خود شروع می شود. اگر می خواهید واقعاً شرایط احساسی خود را بشناسید ، ابتدا باید ذهن خود را آرام کنید – خود را از سر و صدای مجله روزمره منزوی کنید. بعد از انجام این کار ، باید همان کار را با ذهن خود انجام دهید. همه چیزهای غیرضروری (فکرهایی مانند: “من دیروز فراموش کردم به فروشگاه بروم!”) باید از ذهن شما پاک شود. و سپس شما قادر خواهید بود که تمام حیات عاطفی خود را احساس کرده و از آن احساساتی کنید.
  2. مدیریت عاطفی – یکی از بهترین راه ها برای کنترل برخی احساسات (مانند عصبانیت) قانون ۱۰ ثانیه ای است. برای این تمرین ، شما به سادگی باید اولین علائم خشم (به عنوان مثال کشش عضلانی) را تشخیص دهید ، پس از آن می نشینید و با آرامش و آرام آرام به ۱۰ می رسید. اگرچه این یک تمرین بی اهمیت به نظر می رسد ، اما در واقع کاملاً موثر است. بسیاری از روان درمانگران هر روز در عمل از آن استفاده می کنند.

۳- به خود انگیزه دهید – در کتاب “جریان: روانشناسی تجربه بهینه” ، بحثهای زیادی در مورد تعیین هدف وجود دارد. انگیزه شما کاملاً به نوع اهدافی که انتخاب می کنید بستگی دارد. آنها باید قابل دستیابی ، واضح و واقع بین باشند. سرانجام ، شما باید گاهی به خودتان بخاطر انجام کار خوب پاداش دهید (و برعکس ، خودتان را مجازات کنید وقتی که یک کار واقعا احمقانه انجام داده اید).

۴- همدلی – همدلی احتمالاً مهمترین حوزه هوش هیجانی است. همه حوزه های دیگر تا حدی شامل همدلی است. به عنوان مثال ، اگر با خود همذات پنداری نکنید ، واقعاً نمی توانید احساسات خود را بشناسید. بله ، شما درست  شنیده اید ، می توانید با خود همدردی کنید ، و برای افرادی که دارای عزت نفس پایین هستند بسیار موثر است. در روان درمانی ذهنیت ، این یکی از مهمترین مفاهیم است.

  1. به روابط خود توجه کنید – این آخرین و مهمترین آزمون شماست. هر آنچه که تاکنون آموخته اید باید در حیطه زندگی شخصی شما پیاده سازی شود. یک بار دیگر ، مهمترین مسئله همدلی است. خیلی اوقات ما خود را در موقعیت های بسیار دفاعی محصور می کنیم و اجازه نمی دهیم شرکایمان راه خود را به زندگی ما بازگردانند. و این بیشتر به این دلیل است که ما همدلی نداریم. ما از درک دیگران امتناع می ورزیم. چیزی که باید درک کنیم این است که افراد اطراف ما بعضی اوقات چیزهای بدی را می گویند ، اما این بدان معنا نیست که آنها واقعاً اینگونه فکر می کنند. حتی اگر آنها درباره ما بد فکر کنند ، چه تفاوتی ایجاد می کند؟ خیلی اوقات ، ما نسبت به عزیزانمان کینه داریم ، و اینجاست که همدلی می تواند کمک کند. می توانید با خود بگویید: ”یک لحظه صبر کنید. من چند روز است که دوست دخترم را نادیده می گیرم ، او باید احساس وحشتناکی کند. بهتر است به او زنگ بزنم. “

خرد ، چشم انداز ، احساسات

به مزاج خود توجه کنید

در مسیر دستیابی به هوش عاطفی سالم می تواند موانع زیادی وجود داشته باشد. به عنوان مثال ژن های شما. آنها نوع مزاجی شما را تعیین می کنند و شما عملاً نمی توانید در این زمینه کاری انجام دهید. به طور خلاصه ، مزاج شیوه معمول واکنش شما نسبت به دنیای اطراف است. برخی از افراد به روشی خجالتی واکنش نشان می دهند ، برخی بسیار فوق العاده فعال هستند ، دیگران حساس هستند و غیره

یونانیان قدیمی نیز متوجه این موضوع شده اند ، و آنها ۴ نوع خلق و خوی متمایز ساخته اند که ما امروزه به یک شکل یا شکل دیگر از آنها استفاده می کنیم. و این موارد عبارتند از:

  1. Choleric– این افراد بسیار فعال و احساساتی هستند. سرد شدن برای آنها نیز دشوار است و ممکن است بسیار ناامید شوند. به طور خلاصه ، کنار آمدن با این افراد کار ساده ای نیست ، اما در پایان ، همه ما آنها را دوست داریم زیرا آنها همیشه فعال و پرانرژی هستند.
  2. سنگین – از بعضی جهات ، این افراد شبیه کلریک هستند – آنها همچنین فعال هستند و انرژی زیادی دارند. از طرف دیگر ، آرام شدن سنگاپورها بسیار راحت تر است. آنها احساسات شدیدی مانند کولریک دارند ، اما خیلی زود آرام می شوند.
  3. مالیخولیایی – این نوع افراد عبوس و ابله هستند. آنها کاملاً مخالف نیستند

آنها نسبتاً منفعل هستند اما احساسات بسیار شدیدی را تجربه می کنند. آنها تا حدی مستعد تجربه احساسات غم انگیز و منفی هستند ، از این رو نام آنها – مالیخولیایی است.

  1. بلغمی – این افراد ، همانطور که امروز آنها را صدا می کنیم ، “لرز” هستند. هیچ چیز نمی تواند آنها را متشنج و سر و صدا کند. آنها حتی در پرتنش ترین زمان ها خونسردی خود را حفظ می کنند. آنها همچنین کاملاً منفعل و غیرفعال هستند و احساسات شدیدی را تجربه نمی کنند.

چرا ما برای توضیح این انواع اساسی مزاج این همه طول کشیدیم؟ از آنجا که برخی از مزاج ها ، به ویژه کلریک و مالیخولیک ، در روابط بین فردی احساسات خود بسیار مشکل دارند. به طور دقیق تر ، این افراد بسیار حساس هستند و بسیار احساساتی می شوند.

اگر مبتلا به کلریک هستید ، احتمالاً به دلایل کوچک از مردم عصبانی می شوید. بعد از آن پشیمان می شوید ، اما عذرخواهی برای شما آسان نیست. اما شما به سادگی باید این قدم اول را بردارید. یکی از تمریناتی که قبلاً ذکر کردیم – قانون ۱۰ ثانیه – برای شما بسیار خوب خواهد بود. این به شما کمک می کند تا عصبانیت و ناامیدی خود را کنترل کنید و از آسیب رساندن به دیگران (و خودتان) جلوگیری کنید.

از طرف دیگر ، مالیخولیا ها به این شکل خشن عمل نمی کنند. برعکس ، آنها تمام ناامیدی را حفظ می کنند و گاهی اوقات آن را به سمت خودشان سوق می دهند. این بسیار مخرب است ، به همین دلیل افراد مالیخولیایی باید یاد بگیرند که چگونه احساسات خود را ابراز کنند. مالیخولیا ها اغلب دور و دور به نظر می رسند ، گرچه احساسات غرق آنها هستند. در نتیجه ، دوستان و شرکای آنها ممکن است آنها را از نظر روحی سرد قلمداد کنند. برای جلوگیری از این ، مالیخولیا باید احساسات خود را به درستی بیان کند.

“افرادی که مهارتهای عاطفی خوبی دارند ، همچنین در زندگی خود راضی و م موثرتر هستند ، و بر عادتهای ذهنی که باعث تولید آنها می شود تسلط دارند. افرادی که نمی توانند بر زندگی عاطفی خود کنترل کنند ، درگیر نبردهای داخلی می شوند که توانایی آنها را برای کار متمرکز و فکر روشن خراب می کند. “

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *